معرفی کتاب
من در قصه هایم سر پرنده ای را بریده و پنهان کرده ام تا خواننده به تحرک و تشنج تشدید شده تن و بال و پاهایش خیره شود؛ و پیش از آنکه پرنده بمیرد، و تحرکش به سکون تبدیل شود، شما طپش و تحرک و زنده بودن را در دردناکترین شکل آن می بینید که دیگر زندگی نیست، مرگ هم نیست؛ زیرا حرکت تندتر شده اندامش وجود دارد و زندگی آمیخته با مرگ. و این همه لحظه ای است پیش از مرگ، که پرنده شدیدترین پر و بال زدن سرتاسر زندگی اش را انجام داده است؛ لحظه ای که بیشترین آمیختگی را با زندگی و طلب زندگی دارد، آن هم درست در همسایگی مرگ. به خاطر همین است که تمام قصه های من شروع و پایان ندارد.
متنی از کتاب:
« دکتر نصر روپوش خونآلودش را انداخت توی سطل و با تصویر خیس و قرمزی که به پشت استخوان پیشانیاش چسبیده و دماغ پر از گریهای که گوشهایش را پر کرده بود شیر آب را باز کرد. چند دقیقه پیش دستهایش را تا مچ برده بود توی گاو و پاهای گوساله مردهای را گرفته و بیرون کشیده با سر شانه و آستین، گرمای چند قطره خون را از چانه و گردنش پاک کرده بود. گوساله پوزه کوچک و باز شدهای داشت و پردهای نازک و خاکستری، سیاهی چشمهایش را پوشانده بود.»
مشخصات
نویسنده
بیژن نجدی
شابک
۹۷۸۹۶۴۳۰۵۶۳۵۳
ناشر
نشر مرکز
موضوع
داستان کوتاه
قطع
رقعی
نوع جلد
شومیز
تعداد صفحه
۱۷۰

نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.