معرفی کتاب
معرفی کتاب
شهید مرتضی جاویدی یکی از غیورترین سرداران در زمان هشت سال دفاع مقدس به شمار میرود و تنها رزمنده ای بود که امام خمینی “ره” پیشانی او را بوسید.او در عملیات ولفجر دو،تپه ای به نام “برد زرد” که سی کیلومتر در خاک عراق وجود داشت را فتح کرد. شهید مرتضی جاویدی و گردانش چیزی در حدود چهار روز وچهارشب دراین تپه محاصره شدند اما بالاخره با رشادت های فراوان توانستند این تپه را فتح کنند.
“اشلو” مخفف جمله “ان شی لونک” است که معنی آن حال و روزت چطور است می شود.شهید جاویدی شخصیتی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس علاوه بر عاشقانه جنگیدن به تمام رزمندگان روحیه می داد و همه او را می شناختند ودوستش داشتند.نکته جالب درباره زندگی نامه این شهید این است که هرکسی که می خواسته وارد گردان او شود،باید خون نامه می نوشته است.
داوطلب برای راه یافتن به گردان شهید جاویدی به قدری زیاد بود که گاه کار به گزینش می کشید.گردان او یکی از قدرتمندترین گردان های جنگی بود که در عملیات های زیادی شرکت کرد و پیروز شد.او در عملیات کربلای پنج درحالی که بیست و هشت سال داشت به شهادت رسید.
سعید عاکف(نویسنده خاک های نرم کوشک):
اگر کسی از من بپرسد معنوی ترین و تاثیرگزارترین کتابی که تا کنون درباره ی دفاع مقدس نوشته ای،چه کتابی است می گویم:رقص در دل آتش.
و اگر کسی از من بپرسد تاثیرگزارترین کتابی که تا کنون درباره ی دفاع مقدس خوانده ای چه کتابی است،می گویم:تپه جاویدی و راز اشلو.
جمله ای از شهید علی صیاد شیرازی موید این مطلب است؛او می گوید:در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیدم،فقط یکبار دیدم که امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید،و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی،یا همان اشلوی معروف.
کتاب حاضر مختصری است از زندگی و زمانه آن شهید بزرگوار که در سن بیست و هشت سالگی در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
مرتضی جدا از این که جان بچه های گردان برایش عزیز بود،در صورت شهید شدن آنها در معرکه جنگ،تعصب خاصی روی جنازه آن ها داشت و کسی را نمی بخشید که اگر می توانست جنازه شهیدی را عقب برگرداند و از این کار غفلت کند.بعد از عملیات کربلای 4 از خنده و شوخی افتاده بود.دیگر از جشن پتو و بازی کفن و دفن مرده خبری نبود!یادم می آید شب اول خدمت توی گردان وارد آسایشگاه که شدم،جا خوردم!چشمم خورد به مرده ای که وسط آسایشگاه دراز بود و بچه های گردان به خصوص مرتضی تو سر زنان عزاداری می کردند!متعجب و حیران خیره شده بودم به مراسم کفن و دفن مرده که با جدیت تمام انجام می گرفت.مثل زن هایی که عزیزی را از دست داده باشند،طوری ناخن توی صورت و موی می کشیدند و گریه و زاری می کردند که نگو و نپرس!به خصوص نقش مرتضی به عنوان صاحب عزا.
مراسم کفن و دفنی که بی اختیار من هم در آن سهیم شدم.
و تازه این جا بود که بچه ها به من خندیدند.
کتاب تپه جاویدی و راز اشلو/صفحه 482
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.